روتین زندگی من
روتین زندگیم شده همین که صبحها حدود ساعت شش و نیم بیدار میشم بعد اینکه اقامونو راهی کردم سریال دلدادگان رو از آی فیلم میبینم و صبحانه ام رو میخوردم بعد کم کم آماده میشم و میرم سراغ نانا که با ناز ونوازش بیدارش میکنم و آماده اش میکنم .نانا عاشق پوشیدن پبراهن و جوراب شلوزایه و با اینکه خوا هم سرد شده بازم کوتاه نمیاد و صبح به صبح مجبورم میکنه که همین تیپی بیاد مهدکودک . خلاصه لباساشو که تنش میکنم موهای خوش رنگ حناییشو شونه میکنم و میباقم و بعدشم مسواکشو میزنه. صبحانه شو توی مهد مربیش بهش میده .منم ظرف غذاشو آماده میکنم و معمولا یکی دوتا میوه هم براش میذارم. بعدم میرم سراغ حنا که معمولا این مواقع مثل فرشته ها خوابیده . اگه مای بی بیش نیاز به تعویض داشته باشه عوض میکنم .کاپشن و کلاه و جورابشم تنش میکنم و لالاشم که یه پتوی نوزادی صورتیه میدم میندازمش روش.
خلاصه خودمم که لباسمو پوشیدم نانا رو میفرستم دم در که کفشاشو بپوشه و میریم تو پارکینگ و سوار ماشین میشیم و میرم اول دم خونه پدرشوهرم و حنا رو تحویلشون میدم و بعدشم میایم سمت محل کارم . مهد نانا توی حیاط اداره است . نانا رو تحویل مربیش میدم و کارت میزنم و خودمم میام آزمایشگاه.
تو آزمایشگاه هم که اگه کار خاصی نباشه اول با همکارام صبحانه میخوریم و بعدم میایم سراغ کارهام . این روزها چند تا رنامه را مرتب انجام میدم شامل روزی بیست دقیقه نرمش و مطالع بورس و نوشتن وبلاک و خوندن کتاب انگیزشی هست.
فعلا برم همکارم اومده سیستمو میخواد.