نانانانا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
حناحنا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

من و جوجه هایم

یه مامان کارمند با دو تا فرشته ی کوچولو با نامهای حنا و نانا

عاشورا

1398/7/28 13:43
نویسنده : فاطیما
161 بازدید
اشتراک گذاری

معمولا برای نانا موقع خوابقصه میگم تا بخوابه و عادت دیگه ی نانا و حنا اینه که باید موقع خواب پاهاشونو بگیرم!🤒

ماجرای قصه گفتنا کم کم به کارتون کشید و یادمه اولین بار نانا وقتی دو سال و نیمش بود طرح روی ملحفه تشکش براش سئوال شده بود که عکسایی از شخصیتهای کارتون up  بودن. همون پیرمرده که با بادکنک خونه اش به آسمون میره . من اون موقع نمیدونستم که اینا مربوط به یه کارتونه و شروع کردم با توجه به عکسا برای نانا قصه هایی سر هم بافتم ولی بعدها متوجه شدم که ابنا مربوط به یه انیمیشنه که اتفاقا چند تا جایزه جهانی هم برده. خلاصه رفتم و انیمیشنو دالنلود کردم و برای نانا گذاشتم . یه سیصد باری که بچه ام کارتونو دید دیگه خودم خسته شدم و رفتم براش انیمیشن سیندرلا رو که اونم قصه شو قبل خواب براش تعریف کرده بودم خریدم ولی متاسفانه کمی صحنه های نامناسب برای بچه ها داشت و باباش حسابی اهام دعوا کرد . از اون به بعد هر چی کارتون براشون میگیرم و دانلود میکنم یه تیکه های نامناسبی داره توشون. از یه ور واقعا چه ها فقط با کارتون سرگرم میشن و از یه ورم بدون کارتون خونه رو هر چند دقیقه یکبار منفجر میکنن و از طرفی هم شبکه پویا عصر و شبها کارتونهایی که میذاره مناسب گروه سنی اینا نیست و برای نوجوونا خوبه خلاصه که نمیدونم چیکار کنم !

اصلا بحثمون سر چی بود؟

آها توی ایام محرم یه بار برای نانا قبل از خوابش داستان روز عاشورا رو تعریف کردم و اینکه چطور حضرت عباس رفته برای بچه ها آب بیاره ولی دستشو قطع کردن و شهید کردن و مظلومیت امام حسین و خانواده اش و رقیه که فقط سه ساله بوده و بهش آب ندادن و شهید شده و حضرت علی اصغرو... که نانا خیلی براش جالب بود و خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود. 

بعد اون دیگه با اشتیاق بیشتری دوست داشت ببرمش روضه و سینه زنی ها رو که تلویزیون پخش میکرد با دقت نگاه میکرد. یه روز که برده بودمش روضه .وقتی روضه تموم شد اومد نشست کنارم و گفت مامان میدونی میخوام یه کاری کنم. موهای حنایی خوش رنگشو نوازش کردم و گفتم دردت به قلبم چه کاری؟

گفت مامان میخوام برم کربلا یه تیر بزنم یزید بکشم و بعد برم با چاقو قارچ قارچش کنم و بعد ببرم بندازمش توی رودخونه تا غرق بشه!

دردت به قلبم برای اون نفرتی که از یزید داری زندگی مامان.

براش توضیح دادم که یزید نماد آدمهای بدجنس و بی ایمانه.

خلاصه ممنون که میاید میخونید و لایکم نمیکنید. 

دیگه بگم براتون حالم خرابه سی چهل میلیون داشتم بردم گذاشتمش بازار بورس شاخص کل فرو ریخت کلی تو ضررم و بدتر اینکه شوهرمم همه ی سرمایه اش تو بورسه. با این وضع خرابه مملکت و قیمتا ما دلمون خوش بود که دیگه امسال پولامون روی هم بذاریم خونه بخریم ولی انگار که باید به این زودی دیگه بی خیال این ماجرا شد . 

منم برم کم کم حاضر شم امروز باید برم نخود بخرم .آره نخود .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)